-
چشم دل
شنبه 15 اردیبهشتماه سال 1403 22:02
ای کاش گوش هایم توان شنیدن ناشنیده ها را داشت ای کاش چشمانم توان دیدن نادیدنی ها را داشت ای کاش قلبم توان حس کردن ها را داشت ای کاش ذهتم توان درک اسرار را داشت ای کاش اشک ام توان درک حقایق را داشت ای کاش در من ای کاش در تو ای کاش دلم باز می کرد چشم اش را ای کاش دست من دست تو باشد ای الله ای کاش نگاه من نگاه تو باشد ای...
-
کی فکرشو می کرد ...
جمعه 25 اسفندماه سال 1402 02:10
کی فکرشو می کرد .....
-
چرا ؟
شنبه 20 خردادماه سال 1402 01:24
امشب با عکس خودم صحبت و سوگواری کردم امشب با موهای سفیدم هم بازی شدم امشب بر قلب. خودم بارون باریدم از خودم پرسیدن امشب از موهای سفیدم از لب خندونم چرا علیرضا ؟ چرا ؟ پاسخ منطقی نگرفتم ...
-
مدت هاست دل تنگ شده ام ...
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1402 19:13
برای معنای زندگی برای رقص برای دویدن و بازی کردن برای شعر و شعور برای نگاه زیبا برای احساس خوب برای احساس زنده بودن برای احساس هیجان برای احساس صاف و زلال برای حس عاشقی مدت هاست دل تنگ شده ام ...
-
می گذرد ...
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1402 17:56
می گذرد این پوچی به گل نشسته ... می گذرد یک عمر توهم ... می گذرد بی معرفتی ... می گذرد این دنیای کثافت به امید روز پایان اش ...
-
بی قرار
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1401 12:51
بی قرارم ... تک تک سلول هام بی قراره رخت ام و تختم بی قراره راهم دیگه نیست پایم دیگه نیست کفش هام رو بردن نفس میاد و قبلم هنوز می زنه اما دلیل اومدن و زدن اش رو نمی دانم ... باز بوی عید می اید بوی ادای تکراری عیدی که باورش ندارم ...
-
چه کند گذشت ...
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1401 00:36
چه کند گذشت ثانیه ها ... چه کند می گذرد ... هر ثانیه اندازه یک عمر ... عمری که به سادگی و چشم بهم زدن تمام می شود چه دنیای کند و بی ارزشی چه کند گذشت ثانیه ها و من در کندی حل شدم ...
-
مرا در آغوش بگیر ...
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1401 23:13
دستان سرد مرا لحظات بی روح مرا قلب شکسته مرا در آغوش بگیر ای تتنها ترین تنها ، لایموت مهربان من ....
-
غروب
جمعه 30 دیماه سال 1401 17:35
دلم گرفته در ابن غروب جمعه غروب دلم حاکم شده در این جمعه پس کی طلوع میکنه این غروب در دل من پس کی این جمعه به شنبه می رسه در این دل من نکند این غروب ، با طلوع مرگم تمام شود و نه طلوع عشم ...
-
غم سوزان
شنبه 24 دیماه سال 1401 00:55
چه کنم در غم سوزان چه کنم چ نوشم در غم سوزان چ نوشم چ کشم در غم سوزان چ کشم تلخی و تخی چ حقیقت تلخی داغی و داغی چ سیلی داغی سختی و سختی چتنهایی سختی تو خوش باش تو باد باش و قوی تو شاد باش و تمیز تو ...
-
واسطه ها ...
شنبه 17 دیماه سال 1401 21:09
واسطه ها واسطه می شوند که واسطه شوی برای واسطه ها ! واسطه ها در زمانی خاص واسطه می شوند که واسطه خاصی داشته باشی . خواص بودن واسطه ، در زمانی خاص برات خاص خواهد بود و تو از آن بی اطلاعی ! بعد از زمان خاص، واسطه می رود و واسطه می شوی برای وسطه هایی که زمانی خاص واسطه بوده اند . این است چرخه واسطه ها . چرخه زندگی . چرخه...
-
بیهوده
چهارشنبه 14 دیماه سال 1401 00:48
بیهوده است به بیهودگی یک عمر به بیهودگی بیهود ه شد بیهوده رها کرد بیهوده پشت کرد بیهوده رو به نابودی بیهوده عاشقی بیهوده لب تر بیهوده رها کرد بیهوده است به بیهودگی ...
-
علامت سوال
شنبه 5 آذرماه سال 1401 20:35
جواب قلبم رو چه گویم ؟ هر چه می گویم باز این علامت وجود دارد . علامت سوال . جواب قلبم را چه گویم ؟ قلبم نمی فهمد ...نمی شنود... درک نمی کند... نمی بیند جواب قلبم را چه گویم ؟
-
می نویسم
یکشنبه 15 آبانماه سال 1401 22:56
می نویسم برای تنهایی خدای مهربانم می نویسم بر غریبی افکارم می نویسم بر دل تنگ ام می نویسم بر اسارت قلبم می نویسم بر شب که رهایم نمی کند می نویسم بر سختی این روز هایم می نویسم بر این تنهایی می نویسم برای تنهایی خدای مهربانم ...
-
تنها
یکشنبه 8 آبانماه سال 1401 22:11
من مرد تنهای شبم شب و تنهایی هام روز ها ها و روز مرگی هام تن خستم قلب بی حسم از خدا می خوام ی راه رهایی ...
-
دوران
جمعه 29 مهرماه سال 1401 02:12
میون هیاهو اومدم اومدم تو این جا تو جایی که هیچ حقی تو اومدن یا نیومدن اش نداشتم دیوانه شدم دیوانه صحنه نمایش ازمگرفتن اش شدم ی ماهی توی اب ابم رو گرفتن شدم ی قطره روی برگ درخت درختم رو بریدن شدم حیرون واله و شیدا ... ترجیح می دم ادامه اش رو ننویسم همین که تو سرمه بسته .....
-
پایان
دوشنبه 18 مهرماه سال 1401 16:10
بالاخره می رسه روز پایان دیر یا زود هر لحظه بهش نزدیک میشم . می رم و میمیرم و اسوده می شم از بودن بالاخره می رسه روز پایان روز پایان زندگی ...
-
دلتنگی
شنبه 2 مهرماه سال 1401 02:17
دلتنگی خوره ای در روح من شده ...
-
تنهایی
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1401 20:09
با هر نفسم روحم تیر می کشه قلبم آرم شده شاید دیگه نخواد بزنه چشمام تار شدن چرا رفته قلب من چرا رفته روح من اما خوبه که من با خدای خودم شاید ی وجه اشتراک داشته باشم . تنهایی ....
-
نفس
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1401 15:30
از نفس کشیدن خسته شده ام . کی تموم می شه ؟
-
خداحافظ
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1401 12:14
خداحافطی آریایی خداحافظی از شفافیت از آب زلال و هوای پاک و اشعار رویاگونه و خوب ...
-
یا ضامن آهو
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1401 18:34
رضا جان عزیز دل من خودت می دونی من هر آدمی باشم اما همیشه تلاش کردم تو زندگیم که رضایت همه آدم ها رو به دست بیارم . رضا جان ممنون که مرا فراخواندی که نگاهم کردی الان نیاز دارم که رضایت خودم جلب بشه کار برای تو نشد نداره... یا ضامن آهو
-
ای کاش
جمعه 4 شهریورماه سال 1401 22:26
ای کاش تمام بشه این روز ها ای اش تموم بشه این شب ها ای کاش تموم بشه این نفس ها ای کاش تموم بشه عمرم ...
-
نفس نفس
دوشنبه 31 مردادماه سال 1401 13:19
نفس نفس رو به انتها نفس نفس نزدیک نقطه پایان نفر آخر نقطه پایانم نفس نفس در انتهای نفسم خاک انتظار مرا می کشد نفس نفس به خاک سلام می کنم و مژده آمدنم را می دهم نفس نفس بوسه می زنم بر مرگ آرزوهایم ...
-
گاهی
سهشنبه 25 مردادماه سال 1401 08:45
گاهی باید کر بود گاهی بود کور بود گاهی نباید فهمید گاهی نباید بیدار شد گاهی باید رید تا سر حد تاریکی بی هوایی بی آبی بی عشق
-
خسته
یکشنبه 23 مردادماه سال 1401 10:01
خسته از نامردمم خسته از این شهر کثیف خسته از حال خودم خسته از روح خودم خسته از نا مردمم خسته از تنهایی ام خسته از موی سفیدم قب زخمی دل زارم خسته از نا مردمم خسته از یک آریایی
-
سلام پسر 15 ساله ...
جمعه 21 مردادماه سال 1401 20:09
سلام دیروز امروز دیروز است و فردا پارسال است پس فردا پانزده سالگی من است سلام پسر 15 ساله سلام ای شور به پوچ رسیده سلام ای اشتیاق له شده سلام ای تنهایی همیشگی شور و شوق و اشتیاق همه با هم مثل همیشه تنها هستند قلم و کاغذم مثل همیشه خسته از آریایی هوار می زنند دیگر حتی نای آروزی بوسه بر خاک را ندارم سلام پسر 15 ساله ...
-
مرده متحرک
سهشنبه 18 مردادماه سال 1401 11:03
الان هست که میفهمم مرده متحرک رو الان هست که عمق پوچی رو در آغوشم گرفتم لب در لب بوسه عاشقانه می زنم بر آن
-
خسته
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1401 01:13
خسته ام مثل یک کوه بزرگ مثل یک دشت وسیع اندازه ی آسمون بی ستاره خسته ام از تنهایی شب از تنهایی خوشید از این همه غبار راز آلود از شرمندگی قلبم از دلم راهم عمرم ... خسته مثل یک کوه بزرگ ...
-
قطره ...
چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1401 00:06
ای کاش هوا ابری بشه بارون بیاد من بشم ی قطره آب زلال بشینم روی برگ درخت هوا آفتابی بشه و آروم آروم لیز بخورم توی حیاط بیام از روی قطره آب رد بشم ! مثل همیشه که از روی خودم رد شدم ! با کیف در دست برم تو کوچه ی تنگ محله مون برسم به جایی که از خودم بی خود بشم پادشاهی کنم و مست بشم روی صحنه نمایش ... یادش بخیر ... ؛امروز...