داستان امروز
هیولای ترسناک و وحشتناک است
می تازد و می راند و پر شتاب می رود
آنچنان که کاغذ و قلم زار می زنند و
چشمان آسمانم ابریست
هیولای ترسناک و وحشتناک است
می تازد و می راند و پر شتاب می رود
وای به روزی که خدای مهربان چاره ای جز نابودی هیولا نداشته باشد...
امان از این هیولا ها !!!!
زیبا بود!!!!!!!!!!!!!!!!!
در بدترین روزها امیدوار باش،زیرا زیباترین باران ها ازسیاه ترین ابرهاست..
سلام آریائی ممنون ازحضورتون خداوندتنهاچاره تمام مشکلات است خدایاتنهاازتویاری میجوئیم درپناه خداموفق وپیروزباشیدیاحق التماس دعای فرج
هیولا خدا نابود نمی کنه!!!
کسایی که از دست هیولا خسته شدن باید نابودش کنن...
کیان هاکو , keyan_haco
کیان هاکو - 12:19 1391/12/26
ز ظلمت ِ رمیده خبر میدهد سحر
شب رفت و با سپیده خبر میدهد سحر
در چاه ِ بیم، امید به ماه ِ ندیده داشت
و اینک ز مهر ِ دیده خبر میدهد سحر
از اختر ِ شبان، رمهٔ شب رمید و رفت
وز رفته و رمیده خبر میدهد سحر
زنگار خورد جوشن ِ شب را، به نوشخند
از تیغ ِ آبدیده خبر میدهد سحر
باز از حریق ِ بیشهٔ خاکسرین فلق
آتش به جان خریده خبر میدهد سحر
از غمز و ناز انجم و از رمز و راز ِ شب
بس دیده و شنیده خبر میدهد سحر
نطغ ِ شَبَق مرصع و خنجر زُمُرّداب
با حنجر ِ بریده خبر میدهد سحر
بس شد شهید ِ پردهٔ شبها، شهابها
و آن پردههای دریده خبر میدهد سحر
آه، آن پریده رنگ که بود و چه شد، کز او
رنگش ز ِ رخ پریده خبر میدهد سحر؟
چاووشخوان ِ قافلهٔ روشنان، امید!
از ظلمت ِ رمیده خبر میدهد سحر
قرن ما شاعر اگر داشت هوا بهتر بود
خار هم کمتر نبود از گل بسا گل تر بود
قرن ما شاعر اگر داشت که
کبوتر با کبوتر باز با باز
نبود شعار پرواز
وای بر ما که تصور کردیم عشق را باید کشت
در چنین قرنی که دانش حاکم است
عشق را از صحنه دور انداختن
دیوانگی ست
درماندگی ست
شرمندگی ست
قرن
قرن آتش نیست
قرن یک هوای تازه است
فکرها را شستشویی لازم است
گم شدیم گر در میان خویشتن
جستجویی لازم است
نازنین ها!!
از سیاهی تا سفیدی را سفر باید کنیم
قشنگ بود!
خدا کنه نابود شه راحت شیم
من از هیولا ها میترسم
نه خسته ام
نه بیمار
و نه حتی یک سردرد معمولی!
فقط کمی روزمرگی دارم...
و همچنان ردپایت رویه گونه های من جاری ست...
سلام دوست من..
خوبی؟
خیلی زیبا و جالب بود...
ممنونم...
موفق باشی
یاعلی
خدایا من هم تو را میخواهم ودیگر هیچ توکه باشی جبران تمام نداشتن هایت
بیرحمی بزرگیست که روزگار ..
اجازه دوستداشتن و خواستن کَسی را به ما بدهد ، اما اجازه "داشتنش" را نه!!
من یاد گرفته ام وقتی بغض می کنم
وقتی اشک می ریزم وقتی میشکنم
منتظر هیچ دستــــــــــی نباشم
وقتی از درد زخم هایم به خودم می پیچم
مرهمی باشم بر
جراحتــــــــــم ........
گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز میشود
گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام میگیرد
گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود میشود
گاهی با یک بی مهری ، دلی میشکند
مواظب بعضی یک ها باشیم !
در حالی که ناچیزند ، همه چیزند …
خیلی برام دعاکنید...
انان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند را هرگز هراسی از فراموشی نیست چرا که جاودانند
زیبا بود.
زیبا...با درک تیره ای مملو از درد!
ممنونم علیرضا خان
متاسفم اگه کمی دیر کردم...
شــکســتـن فـاصـله ..
شـبــیــه شــکــســتــن شــیــشـه هـمـسـایـه اسـت
نـمـی دانـی تـو را مـی زنـد ..
یــا تـوپـت را بـا مـهـربـانـی پـس مـی دهـد !
اهســــــته بیــآ
چیــــــــــزی هم ننوــــــیس
نظر هـــــــــــــــــــــــــــم نگـــــــذار
همان که بخوانــــــــی بس اســـــــــــــــــت
^من به بی محلی ادما عادت دارم^
همانند کودکی هق هق میکنم که مادرش او را تهدید کرده که اگر بار دیگر اشک بریزد او را میکشد
سلام آغازفصل عبادت ونوشیدن ازنهر گوارای رجب ودرآویختن درشاخه طوبای شعبان وریاضت درریاض رمضان وگلچیدن دربهارقرآن مبارک باد،امام محمد باقر (ع) : اگر مومنی را دوست دارید،آمدن ماه رجب رابه او مژده دهید.
گاهـ ـی حجـ ـم ِ دلــــتنـگی هایـ ـم
آن قــَ ـــ ـدر زیـاد میشود
که دنیــــا
با تمام ِ وسعتش
برایـَم تنگ میشود ...
... دلتنــگـم...
دلتنـــــگ کسی کـــــه
گردش روزگــــارش به من که رسیــــد از
حرکـت ایستـاد...
دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید...
دلتنگ ِ خود َم...
خودی که مدتهــــ ــــ ــاست گم کـر د ه ام ...
گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم
حالا یک بار از شهر می رویم
یک بار از دیار … یک بار از یاد … یک بار از دل … و یک بار از دست
بازعکس خال ابرو میکشم، یکصدوده مرتبه هو میکشم،بسکه ازعشق علی سرگشته ام،عاقلان گویند کافر گشته ام،مادرم میگفت ذکر هو بگیر ،یا علی گو دست بر زانو بگیریاعلی از جا بلندت میکندمیلاد مولای متقیان وروزپدر ومرد شادباش ومبارک
زیبا بوددد
راستی سلام آریایی